معرفی جامع سریال غیرارتدکس (Unorthodox)

معرفی سریال غیرارتدکس (Unorthodox)
سریال غیرارتدکس (Unorthodox) داستانی تأثیرگذار از جستجوی آزادی و هویت است که مسیر زندگی دختری جوان را به تصویر می کشد که از جامعه ای به شدت سنتی فاصله می گیرد تا دنیایی جدید را کشف کند. این مینی سریال چهار قسمتی که توسط نتفلیکس تولید شده، مخاطبان را در سراسر جهان با خود همراه ساخت و تصویری عمیق و پرچالش از تقابل سنت و مدرنیته ارائه داد. این روایت نه تنها درامی صرف، بلکه فرصتی برای درک لایه های پیچیده انسانی و فرهنگی است. داستان «غیرارتدکس» به زیبایی نشان می دهد چگونه یک روح سرکش، برای رهایی از بندها و یافتن معنای واقعی زندگی، دست به سفری پرمخاطره می زند و تلاش می کند تا گذشته ای که او را در خود محبوس کرده بود، به فراموشی بسپارد و تولدی دوباره را تجربه کند.
صدای رهایی در میان سنت ها: روایتی از «غیرارتدکس»
«غیرارتدکس» به سرعت به یکی از پدیده های فرهنگی نتفلیکس تبدیل شد؛ درامی که فراتر از یک داستان ساده، به کاوش در اعماق روح انسانی و تقابل آن با چارچوب های سخت گیرانه می پردازد. این مینی سریال با روایتی جسورانه، کلیشه های رایج در به تصویر کشیدن جوامع بسته مذهبی را به چالش می کشد. برخلاف تصور عمومی که چنین داستان هایی را در خاورمیانه یا مناطق دورافتاده جستجو می کند، «غیرارتدکس» در قلب نیویورک، میان یهودیان حسیدی، جریان دارد و بیننده را با واقعیتی کمتر دیده شده آشنا می سازد. این اثر نه تنها مخاطب را با سفر شخصیت اصلی، استی، همراه می کند، بلکه او را به تفکر درباره مفاهیم عمیق تر آزادی، هویت و تعلق خاطر دعوت می نماید. «غیرارتدکس» به واسطه پرداخت هنرمندانه و بازی های درخشان، به منبعی برای درک چالش های زندگی در جوامع مذهبی متعصب بدل شده و توانسته ترافیک ارگانیک قابل توجهی را در حوزه نقد و معرفی سریال ها جذب کند.
سفر استی شاپیرو: از انحصار تا آزادی
داستان سریال «غیرارتدکس» سفر عاطفی و تحول آفرین استی شاپیرو را دنبال می کند؛ دختری جوان که در جامعه ای یهودی حسیدی در محله ویلیامزبرگ نیویورک بزرگ شده است. زندگی استی در این جامعه، سرشار از قوانین سفت و سخت و محدودیت هایی است که هرگونه انتخاب فردی را سلب می کند. از همان کودکی، او شاهد جایگاه فرودست زنان در این جامعه است؛ جایی که تحصیلات آکادمیک برای زنان ممنوع است، مطالعه کتاب مقدس برایشان محدودیت دارد و حتی استفاده از اینترنت، موبایل هوشمند یا گوش دادن به موسیقی، گناهی بزرگ محسوب می شود.
زندگی در ویلیامزبرگ: قفسی از سنت
ویلیامزبرگ، برای استی، نه تنها خانه بلکه قفسی از سنت ها و انتظارات بود. او در کنار پدربزرگ و مادربزرگش رشد کرد و خود را با آداب و رسوم پیچیده و گاه طاقت فرسای حسیدیان وفق داد. در این جامعه، هر زن به عنوان ابزاری برای جبران نسل پس از هولوکاست دیده می شود، وظیفه ای که بار روانی سنگینی را بر دوش آن ها می گذارد. استی، با جثه ای کوچک و روحی بزرگ، همواره تفاوت هایش را با دیگر دختران حسیدی حس می کرد. او در جهانی غرق در رسوم کهن، به دنبال روزنه ای برای بیان خود واقعی اش بود، اما این دریچه ها یکی پس از دیگری بسته می شدند. او در انتظار روزی بود که بتواند از این چرخه ی بی پایان سنت ها خارج شده و به دنبال آرامش حقیقی بگردد.
ازدواج و نقطه عطف: تلنگری برای رهایی
نقطه عطف داستان، ازدواج استی با یانکی، یک فروشنده جواهر کم سن و سال است. یانکی، پسری ساده لوح و عمیقاً تحت تأثیر آموخته های جامعه اش، تشکیل خانواده و تجدید نسل را مهم ترین هدف زندگی می داند. ازدواج آن ها، که قرار بود برای استی راهی به سوی آرامش و خوشبختی باشد، به سرعت به منبعی از فشار و ناامیدی تبدیل می شود. ناکامی در بارداری و انتظارات بی حد و حصر جامعه، استی را به مرز انفجار می رساند. درست در لحظه ای که همه چیز در حال فروپاشی است، تصمیم یانکی برای طلاق، جرقه ای برای بیداری استی می شود. او که پیش از این به کمک مادرش پاسپورت آلمانی تهیه کرده بود، اکنون با کمک معلم پنهانی پیانوی خود و بدون هیچ چیز جز لباس های تنش و مقدار کمی پول، در روز شنبه (شبات، مقدس ترین روز یهودیان) سوار هواپیما می شود و به سوی برلین پرواز می کند. انتخاب این روز، که یهودیان در آن مشغول جشن و دعا هستند، نمادی قدرتمند از تصمیم استی برای رها کردن گذشته و جستجوی جدایی از بستر سنتی اش است.
برلین: تولدی دیگر
استی قدم به برلین می گذارد؛ شهری که در نگاه اول، نماد کشتار جمعی یهودیان و مکانی منفور در تاریخ حسیدیان است. اما برلین، به جای آنکه او را در گذشته نگه دارد، آغوشی باز را برایش فراهم می کند. او در این شهر، به صورت اتفاقی با گروهی از دانشجویان موسیقی آشنا می شود؛ افرادی از نژادها، ملیت ها و گرایش های مختلف که نمادی از پذیرش و تنوع هستند. همراهی با این گروه و بازگشت به عشق دیرینه اش به موسیقی، که شاید ریشه های آن در مادربزرگ مهربانش نهفته بود، روح زنده و بیدار استی را به نمایش می گذارد. در یکی از تأثیرگذارترین صحنه های سریال، استی در دریاچه ای که صدها یهودی در آن مدفون شده اند، کلاه گیس خود را (نماد زنان متأهل حسیدی) از سر برمی دارد و آن را به ریشه های مدفون شده در آب می سپارد. این لحظه، نمادی از تولد دوباره، رها شدن از گذشته و آغاز فصلی نوین در زندگی استی است؛ زندگی که به او فرصت می دهد هویت واقعی خود را کشف کند، عشق را تجربه کند و برای اولین بار، خودش برای سرنوشت خود و فرزندش تصمیم بگیرد.
از کتاب تا تصویر: داستان واقعی دبورا فلدمن
«غیرارتدکس» یک اقتباس هنری از کتاب خودزندگی نامه «Unorthodox: The Scandalous Rejection of My Hasidic Roots» نوشته دبورا فلدمن است. فلدمن، نویسنده ای که خود تجربه ترک جامعه حسیدی را در ۲۳ سالگی داشته است، در این کتاب به تفصیل از چالش ها و رنج های زندگی اش در آن محیط بسته می گوید. سازندگان سریال، با توافق و مشورت فلدمن، تغییراتی در داستان اصلی ایجاد کرده اند تا هم از آزادی های هنری بهره ببرند و هم حریم خصوصی نویسنده در زندگی فعلی اش حفظ شود. فلدمن در مصاحبه ای با گلدن گلوبز تأکید می کند که تمایل داشتند داستان سریال از کتاب متفاوت باشد تا زندگی شخصی او بیش از پیش عمومی نشود. این اقتباس، فرصتی بی نظیر برای به تصویر کشیدن تجربیات واقعی و کمتر دیده شده فراهم آورده و اهمیت روایت های فردی در درک جوامع پیچیده را برجسته می کند.
دبورا فلدمن: «ما توافق کردیم سریال، داستانی متفاوت از کتاب را طی کند. دلیل اصلی آن میل من به حفظ حریم خصوصی در زندگی فعلی ام بود.»
آینه هایی از هویت: تحلیل شخصیت های محوری
شخصیت پردازی در سریال «غیرارتدکس» یکی از نقاط قوت اصلی آن به شمار می رود. هر شخصیت، آینه ای از انسانیت با تمام پیچیدگی ها، تضادها و خواسته های درونی است که مخاطب را به درک عمیق تر داستان یاری می رساند. سازندگان سریال با دقت و ظرافت به جزئیات زندگی و روان هر فرد پرداخته اند.
استی شاپیرو: جسارت یک جستجوگر
استی شاپیرو، با بازی درخشان و خیره کننده شیرا هاس، قلب تپنده «غیرارتدکس» است. او دختری آسیب پذیر، اما در عین حال بسیار جسور و سرسخت به تصویر کشیده می شود. استی نماینده تمام کسانی است که در جستجوی هویت واقعی و آزادی خود، حاضرند تمام آنچه را که می شناسند، رها کنند. از جثه کوچک و نگاه های نگرانش در ابتدای سریال تا قامت بلند و چهره مصمم اش در پایان، مسیر تحول او کاملاً ملموس است. استی در این سفر، نه تنها از محدودیت های بیرونی فرار می کند، بلکه با ترس ها و زخم های درونی خود نیز مواجه می شود و شجاعت لازم برای بازیابی صدای خاموش شده اش را پیدا می کند.
یانکی: اسیر سنت ها
یانکی، همسر استی، شخصیتی است که به سادگی نمی توان او را در دسته خیر یا شر قرار داد. او قربانی قوانین و انتظارات جامعه ای است که در آن بزرگ شده. یانکی، اگرچه در تلاش برای برگرداندن استی، گاهی اوقات دست به کارهایی می زند که آزاردهنده به نظر می رسد، اما نیت واقعی او وفاداری به سنت ها و انتظاراتی است که به او آموزش داده شده است. او موجودی سردرگم و ناآشنا با دنیای بیرون از جامعه خود است، و تلاش هایش برای حفظ زندگی مشترک، بیشتر از سر جهل و تعصب کورکورانه است تا بدخواهی. یانکی، خود گرفتار سیستمی است که او را در خود محبوس کرده و او نیز به ناچار، به ابزاری برای ادامه آن سنت ها تبدیل شده است.
مویشه: تضادهای پنهان
مویشه، پسرعموی یانکی، یکی از پیچیده ترین شخصیت های سریال است. او نمادی از تضاد درونی است: فردی که ظاهراً به شدت به سنت ها پایبند است و در پی بازگرداندن استی تلاش می کند، اما در خفا، خود نیز به دنبال آزادی های پنهانی و ممنوعه است. او به مصرف مواد مخدر و ارتباطات خارج از عرف می پردازد و این تضاد، شخصیت او را به شدت واقع گرایانه و چندوجهی می سازد. مویشه نشان می دهد که چگونه حتی در دل سخت گیرانه ترین جوامع، میل به رهایی و شکستن تابوها وجود دارد و این میل می تواند در تضادی آشکار با چهره ای که فرد از خود به جامعه نشان می دهد، قرار گیرد.
دیگر بازیگران کلیدی: نقش آفرینان یک سرنوشت
علاوه بر این سه شخصیت اصلی، چندین شخصیت فرعی نیز در شکل گیری مسیر استی نقش کلیدی ایفا می کنند. مادر استی، که او را در کودکی رها کرده، در نهایت به واسطه ارسال پاسپورت آلمان، راه فرار را برایش باز می کند. مادربزرگ استی، تنها حامی او در کودکی و کسی که عشق به موسیقی را در او بیدار می کند، نمادی از مهربانی و درک است. دوستان جدید استی در برلین، به ویژه هنرجویان موسیقی، نقش مهمی در آشنایی او با دنیای آزاد و پذیرش تفاوت ها دارند و به او کمک می کنند تا قدم در مسیر جدید زندگی اش بگذارد.
لایه های پنهان «غیرارتدکس»: تم ها و پیام ها
سریال «غیرارتدکس» فراتر از یک داستان فرار، به بررسی تم ها و پیام های عمیقی می پردازد که نه تنها برای مخاطبان یهودی، بلکه برای هر انسانی در هر نقطه از جهان قابل لمس و تأمل برانگیز است. این پیام ها، لایه های پنهان داستان را آشکار می کنند و به آن عمق می بخشند.
آزادی در مقابل سنت: کشمکشی ابدی
محور اصلی داستان، تقابل میان آزادی فردی و سنت های اجباری جامعه حسیدی است. استی در طول سریال، بین وفاداری به ریشه هایش و میل به یک زندگی خودخواسته در تعلیق قرار می گیرد. این تم، نه تنها در سطح کلان جامعه، بلکه در جزئیات زندگی روزمره استی نیز نمود پیدا می کند و نشان می دهد چگونه سنت می تواند هم عامل هویت و هم منبع محدودیت باشد.
هویت و خودشناسی: یافتن خود در هیاهوی دنیا
سفر استی، عمیقاً یک سفر خودشناسی است. او نه تنها به دنبال رهایی از یک جامعه خاص است، بلکه تلاش می کند خود واقعی خود را، به دور از انتظارات و تعاریف تحمیل شده، پیدا کند. این تم به زیبایی نشان می دهد که هویت، چیزی ثابت و از پیش تعیین شده نیست، بلکه فرآیندی پویا و مستمر است که در تقابل با محیط شکل می گیرد.
مادری: انتخابی در تقاطع فرهنگ ها
مفهوم مادری در «غیرارتدکس» به شکلی پیچیده به تصویر کشیده شده است. استی نه تنها با چالش های بارداری در محیط جدیدش روبروست، بلکه باید با این سؤال اساسی دست و پنجه نرم کند که آیا می تواند مادری کند که با آموزه های جامعه سابقش در تضاد باشد؟ این تم به دغدغه های زنانه و انتخاب های دشوار در مسیر زندگی می پردازد.
سایه هولوکاست: تروما و بار نسل ها
اشاره به بحث جبران نسل پس از هولوکاست، یکی از جنبه های مهم سریال است. جامعه حسیدی، به شدت درگیر بار روانی فاجعه هولوکاست است و از زنان انتظار می رود که با فرزندآوری زیاد، جمعیت از دست رفته را جبران کنند. این فشار، نه تنها یک تکلیف مذهبی، بلکه یک تروما و مسئولیت تاریخی است که بر دوش افراد این جامعه سنگینی می کند و به ویژه بر روی دوش زنان فشار مضاعفی وارد می کند.
موسیقی: نوای رهایی و بیان
موسیقی در داستان استی، نقشی فراتر از یک سرگرمی ایفا می کند؛ آن زبان رهایی اوست. موسیقی راهی برای بیان احساسات سرکوب شده استی، پلی به سوی دنیای بیرون و ابزاری برای کشف پتانسیل های نهفته اش می شود. سکانس های مرتبط با موسیقی، به ویژه تلاش استی برای پذیرش در کنسرواتوار برلین، از زیباترین و تأثیرگذارترین لحظات سریال هستند.
نقد افراط گرایی مذهبی: تصویرسازی هوشمندانه
«غیرارتدکس» به شیوه ای هوشمندانه و بدون قضاوت مستقیم، به تصویر کشیدن سوءاستفاده از آموزه های دینی و تعصب مذهبی می پردازد. سریال به جای مذمت مستقیم، با نمایش جزئیات زندگی در جامعه حسیدی و تأثیر آن بر شخصیت ها، ذهن مخاطب را به کنکاش وامی دارد و او را به فکر درباره خطرات افراط گرایی در هر مذهبی فرو می برد.
برلین: نماد پذیرش و همزیستی
شهر برلین در سریال، نمادی از پذیرش تنوع و تفاوت ها است. در این شهر، استی با افرادی از فرهنگ ها و پیشینه های مختلف آشنا می شود که بدون هیچ پیش داوری او را می پذیرند. این تصویر، اگرچه ممکن است کمی ایده آل گرایانه به نظر برسد، اما در تضاد با جامعه ای که استی از آن فرار کرده، پیام قدرتمندی از همزیستی و انسانیت را منتقل می کند و به بیننده اجازه می دهد تا درکی بهتر از این تضاد عمیق داشته باشد.
نمادگرایی در «غیرارتدکس»: فراتر از کلمات
«غیرارتدکس» سرشار از نمادهایی است که به عمق معنایی داستان می افزایند و دگرگونی درونی شخصیت استی را به شکلی بصری و تأثیرگذار نشان می دهند. این نمادها، فراتر از روایت کلامی، حس و حال سفر استی را به بیننده منتقل می کنند.
کلاه گیس: پوششی از سنت، نمادی از سرکوب
کلاه گیس (sheitel) که زنان متأهل حسیدی مجبور به پوشیدن آن هستند، در سریال به نمادی قدرتمند از تعهد به سنت، سرکوب فردیت و پنهان سازی هویت واقعی تبدیل می شود. لحظه ای که استی در دریاچه برلین کلاه گیسش را از سر برمی دارد و آن را در آب رها می کند، نه تنها یک عمل فیزیکی، بلکه یک اعلام استقلال، رهایی از بندها و پذیرش «خود واقعی» است. این عمل نشان می دهد که او دیگر حاضر نیست زیر بار انتظارات جامعه اش خم شود.
دریاچه: غسل تعمید آزادی
دریاچه ای که استی در آن شنا می کند، نمادی از تولد دوباره و غسل تعمید در آزادی است. این آب، که در زیر آن خاطرات تلخ هولوکاست و صدها یهودی مدفون شده اند، برای استی به مکانی برای رها شدن از گذشته، شستن تمامی تعلقات و تجدید حیات تبدیل می شود. او در این دریاچه، نه تنها کلاه گیسش را رها می کند، بلکه زخم های روحی اش را نیز با آب شفا می دهد و برای شروعی تازه آماده می شود.
موسیقی و پیانو: پلی به سوی خود واقعی
موسیقی و پیانو، از همان کودکی، نمادی از شور درونی استی و راهی برای بیان خود بودند. آنها به او کمک می کنند تا با دنیای بیرون ارتباط برقرار کند و از محدودیت های جامعه اش فراتر رود. موسیقی برای استی، نه تنها یک هنر، بلکه یک پناهگاه، یک دوست و یک زبان مشترک است که او را به دنیای آزاد و پرشور برلین پیوند می دهد. پیانو، به خصوص، نشان دهنده استعدادهای پنهان و پتانسیل های بی پایانی است که جامعه حسیدی سعی در سرکوب آن داشت.
تقابل برلین و ویلیامزبرگ: دو جهان، دو انتخاب
شهر ویلیامزبرگ، با خیابان های باریک و جامعه منزوی حسیدی، نمادی از اسارت، سنت گرایی افراطی و محدودیت است. در مقابل، برلین با فضای باز، تنوع فرهنگی و پذیرش بی قید و شرط، نمادی از آزادی، مدرنیته و امکان انتخاب است. این تقابل جغرافیایی، تضاد اصلی میان دو جهان و دو سبک زندگی را به تصویر می کشد و انتخاب استی برای مهاجرت به برلین، نشان دهنده ترجیح او برای یک زندگی خودخواسته و رها از قید و بندهاست.
نگاهی منصفانه: نقاط قوت و ضعف «غیرارتدکس»
همانند هر اثر هنری دیگر، «غیرارتدکس» نیز دارای نقاط قوت و ضعف خاص خود است که تماشای آن را به تجربه ای جامع و چندوجهی تبدیل می کند.
درخشش های بی بدیل
- بازی درخشان شیرا هاس: شیرا هاس، بازیگر نقش استی، با استعدادی بی نظیر، آسیب پذیری، جسارت و پیچیدگی های شخصیت استی را به بهترین شکل ممکن به نمایش می گذارد. او با حالات چهره و حرکات ظریف، تماشاگر را به همذات پنداری عمیقی با شخصیت اصلی دعوت می کند.
- کارگردانی دقیق و فیلمبرداری قوی: ماریا شریدر، کارگردان سریال، با تسلطی بی نظیر، توانسته است فضایی واقع گرایانه و در عین حال دراماتیک خلق کند. فیلمبرداری نیز به دقت جزئیات محیط و احساسات شخصیت ها را ثبت می کند.
- طراحی صحنه و لباس واقع گرایانه: جزئی نگری در طراحی صحنه و لباس، به خصوص در بخش های مربوط به جامعه حسیدی، به باورپذیری داستان کمک شایانی کرده و بیننده را به عمق این فرهنگ می برد.
- تدوین موازی دو خط زمانی: استفاده هوشمندانه از تدوین موازی میان گذشته و حال استی، به درک بهتر شخصیت و انگیزه های او کمک می کند و داستان را به شکلی جذاب و پرکشش پیش می برد.
- داستان گویی جذاب و گیرا: با وجود تنها چهار قسمت، «غیرارتدکس» داستانی قدرتمند و تأثیرگذار را با ریتمی مناسب روایت می کند که بیننده را تا انتها با خود همراه می سازد.
- پرداخت به موضوعی حساس و کمتر دیده شده: سریال با ورود به دنیای کمتر شناخته شده یهودیان حسیدی در بستر غربی، به موضوعی حساس و مهم می پردازد که در کمتر اثری تا این حد عمیقاً به آن پرداخته شده است.
چالش ها و نقدهای ظریف
- سرعت بالای تطبیق استی با جامعه جدید: برخی منتقدان و حتی خود دبورا فلدمن اذعان دارند که سرعت تطبیق استی با محیط جدید برلین، کمی غیرباورپذیر به نظر می رسد. این گذار سریع از یک جامعه بسیار بسته به دنیایی کاملاً آزاد، ممکن است برای برخی تماشاگران سؤال برانگیز باشد.
- تصویر تا حدی ایده آل گرایانه از برلین: سریال، برلین را به عنوان بهشتی برای همه اقلیت ها به تصویر می کشد که می تواند تا حدی اغراق آمیز باشد. اگرچه این تصویر به مقایسه با ویلیامزبرگ کمک می کند، اما واقعیت های پیچیده جامعه مدرن را گاه نادیده می گیرد.
- محدودیت ۴ قسمت برای پرداخت کامل تر: با توجه به عمق موضوع و پیچیدگی شخصیت ها و فرهنگ ها، محدودیت در تعداد قسمت ها ممکن است فرصت پرداخت کامل تر به تمام ابعاد داستان را از سازندگان سلب کرده باشد و برخی جزئیات می توانستند با عمق بیشتری مورد بررسی قرار گیرند.
با وجود برخی نقدهای ظریف، «غیرارتدکس» یک درام جسورانه و تأثیرگذار است که با نگاهی دقیق و انسانی به مسائلی چون آزادی، هویت و سنت می پردازد و تصویری فراموش نشدنی از یک سفر پرچالش را به مخاطب ارائه می دهد.
تحسین های جهانی: جوایز و افتخارات
سریال «غیرارتدکس» به دلیل کیفیت بالای ساخت و بازی های درخشان، مورد تحسین منتقدان و تماشاگران در سراسر جهان قرار گرفت و جوایز و نامزدی های معتبری را کسب کرد. شیرا هاس برای نقش آفرینی بی بدیل خود در نقش استی، نامزد جوایز متعددی از جمله جایزه امی شد که نشان از قدرت بازیگری و تأثیرگذاری او بر مخاطبان دارد.
چرا «غیرارتدکس» را تماشا کنیم؟
اگر به دنبال سریالی هستید که فراتر از سرگرمی صرف، شما را به فکر وادارد و لایه های عمیق انسانی را به تصویر بکشد، «غیرارتدکس» انتخابی بی نظیر است. داستان قدرتمند و الهام بخش استی، بازی های عالی، به ویژه بازی خیره کننده شیرا هاس، کارگردانی دقیق و فیلمبرداری هنرمندانه، همگی در کنار هم تجربه ای فراموش نشدنی را رقم می زنند. این مینی سریال نه تنها نگاهی متفاوت و نادر به جوامع مذهبی متعصب ارائه می دهد، بلکه پیام های جهانی درباره آزادی، هویت، انتخاب و جسارت را منتقل می کند. «غیرارتدکس» دعوت نامه ای است برای سفر به دنیای دختری که شهامت می کند برای یافتن صدای خود، هر آن چه را که می شناسد، پشت سر بگذارد.
نتیجه گیری: بازتابی از یک انتخاب جسورانه
«غیرارتدکس» بیش از یک مینی سریال، بازتابی از یک انتخاب فردی جسورانه است که می تواند الهام بخش بسیاری از مخاطبان باشد. این سریال با به تصویر کشیدن مبارزه استی برای رهایی از سنت ها و یافتن هویت واقعی اش، اهمیت شهامت در مسیر زندگی و قدرت انتخاب فردی را برجسته می کند. تماشای این اثر، مخاطب را به تفکر درباره معنای آزادی، تعلق خاطر و نقش جامعه در شکل گیری هویت فردی دعوت می کند و اثری ماندگار از خود در ذهن باقی می گذارد.