نقش روایت زنانه در استقبال مخاطبان از کتابهای دفاع مقدس
نسرین رجبپور در گفتوگو با آنا مطرح کرد؛
وقتی مصاحبه این کتاب را شروع کردم چند بار به دلایل مختلف خواستم نویسندگی را شغل دوم خودم قرار دهم و بیشتر وقتم را روی کارهای دیگر بگذارم، ولی هر بار ماجرا طوری رقم خورد که دوباره به همین مسیر برگشتم.
به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، کتاب «بابا رجب» نوشته نسرین رجبپور یکی از کتابهای پرمخاطب «نشر ستارهها» در حوزه ادبیات دفاع مقدس است. این کتاب دربردارنده خاطرات طوبی زرندی از 29 سال زندگی در کنار جانبازی است که مردم خیلی دیر فهمیدند صورتش زخمی جنگ است، گاه با حرفهایشان دلش را آزردند و خیلی دیر، در کنار خانوادهاش ایستادند.
شهید رجب محمدزاده، جانباز 70 درصد مشهدی بود که در 14 مرداد 1395 به شهادت رسید. او نانوای بسیجی بود که در دوران جنگ ایران و عراق در سال 1366 در منطقه هور عراق، بر اثر اصابت خمپاره زخمی شد و بیشتر اجزای صورتش را از دست داد و به همین دلیل بیش از 30 بار مورد عمل جراحی قرار گرفت.
نسرین رجبپور برای نوشتن این کتاب دو سال با خانواده شهید محمدزاده در ارتباط بود. کتاب، به سادگی زندگی زنی را به تصویر میکشد که همسرش پس از مجروحیت شدید در ناحیه فک و صورت، به خانه بازگشته است؛ مجروحیتی که زندگی خانواده را به مسیر جدیدی سوق میدهد. با نسرین رجب پور درباره این کتاب و قهرمان آن گپ وگفتی داشتیم که در ادامه میخوانیم:
انگیزهتان از نوشتن کتاب بابا رجب چه بود؟
شهید رجب محمدزاده (بابارجب) در زمان حیات به لحاظ نوع جانبازی یکی از کم نظیرهای دفاع مقدس بودند. فکر میکنم نوشتن از چنین شخصی برای هر نویسندهای جذاب باشد، من هم با توجه رسانهای شدن ایشان در چند سال آخر زندگی، با ایشان از طریق رسانهها آشنا شده بودم و مطمئن بودم شنیدن خاطرات زندگی بابارجب و خانواده ایشان هم برای خودم و هم برای مخاطبان جذاب و ناب خواهد بود.
نوشتن کتاب چقدر طول کشید؟
از اولین بار که برای مصاحبه به منزلشان رفتم تا وقتی آخرین صفحه کتاب را نوشتم حدود دو سال.
در مسیر مصاحبه و نوشتن و چاپ کتاب به مشکلی هم برخوردید؟
بله. اولین مشکل حاضر نبودن همسر بابا رجب، خانم طوبی زرندی به مصاحبه بود. مصاحبهای دقیق و جزئی که برای نوشتن یک کتاب لازم بود. (ایشان قبلاً چند بار مصاحبه داشتند با خبرنگاران، که طبیعتا آنها برای منتشر کردن مصاحبه در نشریات در حد یکی دو صفحه و نگاه کلی به زندگی بابارجب داشتند. )خانم زرندی انسان محکم و صبوری هستند و زندگی در کنار یک همسر جانباز با وضعیت خاصی که بابا رجب داشتند، ایشان را طوری پرورش داده بود که خیلی اهل گفتن از مشکلات و غمها نبودند. به همین خاطر نیاز بود چندین بار مزاحمشان شوم تا قانع شوند که از زندگی بسیار سخت بابا رجب حرف بزنند تا الگویی باشد برای دیگران.
کدام قسمت کتاب بابا رجب را بیشتر دوست دارید؟
قسمتی که بابا رجب مسیر منزل تا حرم امام رضا(ع) را طی میکند و همسرش مثل همه سالهای زندگی راهش را ادامه میدهد.
اتفاقهای خوبی که حین نوشتن و بعد نوشتن کتاب با آنها برخورد کردید، چه بود؟
خدا را شکر کتاب بابارجب تا به حال مسیر خوبی را طی کرده، ولی بهترین اتفاق برایم زمانی است که از مخاطبان میشنوم از خواندن کتاب لذت بردند و با شخصیتهایش ارتباط گرفتند.
شهدا خودشان انتخاب میکنند
خیلیها معتقدند نوشتن درباره زندگی شهدا یک رزق و روزی است، این موضوع را تصدیق میکنید؟ چطور این موضوع را در زندگی خودتان دریافت کردید؟
حقیقتش قبل از نوشتن این کتاب از نویسندگان دیگر شنیده بودم که شهدا خودشان انتخاب میکنند، اما خیلی درک نمیکردم، وقتی کار مصاحبه این کتاب را شروع کردم چند بار به دلایل مختلف خواستم نویسندگی را شغل دوم خودم قرار دهم و بیشتر وقتم را روی کارهای دیگر بگذارم، ولی هر بار ماجرا طوری رقم خورد که دوباره به همین مسیر برگشتم.
ویژگیهای شخصیت بابارجب و همسرشان خانم زرندی را چطور میبینید؟
ایمان به خدا و صبر. ایمان به معنای عام و نه یک شعار و یک کلمه که فقط تکرار شود. ایمانی که بتواند یک زن و شوهر را با وجود داشتن چهار بچه کوچک و یک زندگی مادی واقعاً ساده و معمولی به دفاع از اسلام و انقلاب و خاک سرزمینشان دعوت کند و صبری که با دیدن همه سختیهایی که در کتاب میخوانیم به زندگی ادامه دهند. ایمان و صبر واقعی که سازنده باشد و انسان را مقاوم کند در برابر همه حوادث تلخ و شیرین زندگی.
به نظر شما چه عاملی باعث میشود مسیری این چنین سخت را یک خانم نسبت به همسرش انتخاب کند و در این مسیر با امید زندگیش را ادامه دهد؟
همسر بابا رجب، خانم زرندی با او هم عقیده بود، اگر زن راهی را که شوهرش میرود قبول داشته باشد سختیها را هم تحمل میکند. خانم زرندی هم مثل بابارجب به حفظ انقلاب و اسلام در کشور ایمان داشت، البته صبر ستودنی هم دارند.
هرچند کتاب بابا رجب جزء کتابهایی است که جوانان زیادی را همراه کرده است اما یکی از نقدهایی که به کتابهای منتشر شده در حوزه دفاع مقدس وارد است این است که بعضا دچار کلیشه میشوند. به نظر شما کتابهای تولید شده در حوزه ادبیات دفاع مقدس و انقلاب چگونه باید باشد که برای جوانها جالبتر باشد؟
در دهه شصت و هفتاد بیشتر کتابهایی که در این حوزه چاپ شدند حماسی بودند، نثری متفاوت نسبت به امروز داشتند. نمیدانم شاید اقتضای آن زمان بوده است. اما الان مخاطبان نثرهای روانتر را میپسندند، واقعیتِ دفاع مقدس آن قدر جذاب و قابل دفاع است که اگر نویسندگان با هنرشان همان را بدون کم و کاست به روی کاغذ بیاورند، حتماً خواندنی خواهد شد.
رغبت به کتابهای دفاع مقدس با روایت زنان بیشتر شده است
وضعیت نویسندگی در حوزه دفاع مقدس را چگونه میبینید؟
در یکی دو سال اخیر، مخاطبان رغبت بیشتری پیدا کردهاند به خاطراتی که روای آنها زنان هستند. بیشتر مخاطبان دلشان میخواهد از زندگی اجتماعی در جامعهای که درگیر جنگ شده و مورد هجوم قرار گرفته بدانند تا شرح ما وقع بخشهای نظامی. البته کتابهایی که صرفاً به شرح عملیاتها و نبرد با دشمن میپردازند هم مخاطبان خاص خود را دارند و باید نوشته شوند. اما راه نوشتن برای نویسندگانی که در این حوزه فعالیت دارند یکی است؛ مهم دفاع از ارزشهاست، کسانی که علاقه مند به نوشتن در این حوزه هستند در هر گونه ادبی که امکان و تواناییاش را دارند، فعالیت کنند، در حقیقت به هدفشان رسیدهاند.
پیشنهادتان به علاقه مندان به نویسندگی چیست؟
من به صورت تجربی و بیشتر با خواندن کتاب نویسنده شدم. اما همیشه به کسانی که میخواهند در راه نوشتن قدم بردارند، توصیه میکنم از آموزش کمک بگیرند، مسیر یادگیری را کوتاه کنند. هم از وجود اساتید کمک بگیرند و هم مطالعه کنند. گاهی نویسندگان آنقدر درگیر نوشتن میشوند که مطالعهشان کم میشود. با مطالعه کتابهای مختلف و مورد علاقه هم دانش را افزایش دهید و هم خودتان را در جایگاه مخاطبان قرار دهید، با خودتان فکر و بررسی کنید اگر به جای نویسنده کتاب بودید چطور مینوشتید؟ به عنوان مثال آیا از همان نقطه که او شروع کرده، شما هم کتاب را آغاز میکردید یا نه؟ و سوالهایی از این دست کمک میکند تا مسیر نویسندگی را بهتر طی کنند و موفق شوند.