راز تعلل هشت ساله پوتین در حمله به اوکراین چه بود؟

ولادیمیر پوتین پس از الحاق کریمه در ۲۰۱۴ تا حمله تمام‌عیار به اوکراین در ۲۰۲۲، هشت سال صبر کرد. از سوی دیگر، او در حالی به یک کشور اروپایی حمله کرد، که در ۲۰۱۲ روسیه را یک «تمدن اروپایی» معرفی کرده بود. تحلیل زیر به شرح دلایل تعلل هشت ساله پوتین و تبیین نقش غرب در آغاز این جنگ پرداخته است.

به گزارش مجله تفریحی زیباروز، آناتول لیوِن، مدیر برنامه اوراسیا در «مؤسسه کشورداری مسئولانه کویینسی» در تحلیلی در روزنامه گاردین، به این پرسش پرداخته که چرا ولادیمیر پوتین پس از الحاق کریمه در ۲۰۱۴، هشت سال صبر کرد و در ۲۰۲۲ حمله تمام‌عیار به اوکراین را آغاز کرد:

«ولادیمیر پوتین از قبل می‌خواست بر اوکراین مسلط شود و دلایلش را هم گفته بود، اما چرا در ۲۰۲۲ این کار را کرد؟ مگر نمی‌توانست در همان ۲۰۱۴ با انقلاب اوکراین، کار را یکسره کند؟ چرا در آن زمان تنها به الحاق کریمه و کمک‌های جسته‌وگریخته به جدایی‌طلبان دونباس بسنده کرد؟

یک سال پس از حمله روسیه به اوکراین، باید بررسی کرد که چرا کار به اینجا کشید و از این به بعد چه در انتظار است.

حقیقت این است که تندروهای روسیه سالیان سال از ولادیمیر پوتین انتقاد می‌کردند که چرا به اوکراین حمله نمی‌کند. در ۲۰۱۴، ارتش اوکراین تنها و بی‌مایه بود. ویکتور یانوکوویچ، رئیس‌جمهوری وقت اوکراین هم طرفدار روسیه بود و وقایعی مانند کشتار معترضان حامی روسیه در شهر اودسای اوکراین هم بهانه خوبی برای آغاز جنگ بود. پس چرا پوتین حمله نکرد؟

دلیل اجتناب پوتین را باید در نگرش و چشم‌انداز روسیه در دهه ۱۹۹۰ جست: تلاش برای ایجاد فاصله بین اروپا و آمریکا و ایجاد یک نظم امنیتی جدید در اروپا که روسیه در آن نقش پررنگی ایفا کند. از ابتدا مشخص بود که حمله تمام‌عیار به اوکراین، تا سالیان سال اروپا را از روسیه دور کرده و به آمریکا نزدیک می‌کند، مانند وضعیت امروز. در عین حال، چنین اقدامی به معنای انزوای دیپلماتیک روسیه بود و وابستگی مسکو به پکن را به شکل خطرناکی افزایش می‌داد.

این سیاست روسیه به تلاش برای دو دسته کردن غرب تعبیر می‌شد و به راستی هم چنین بود؛ اقدامی با هدف اعمال نفوذ در کشورهای شوروی سابق. با این حال، نسخه‌ای از نظم امنیتی اروپا که روسیه در آن نقش داشته باشد، خطر حمله این کشور به اعضای ناتو، اتحادیه اروپا و – به احتمال زیاد – اوکراین را هم از بین می‌برد. این کار می‌توانست باعث شود که روسیه دست از تلاش برای کنترل سفت و سخت همسایگانش بردارد، مانند کاری که ایالات متحده با کشورهای آمریکای مرکزی می‌کند. این رویکردی بود که از ایده‌ «خانه مشترک اروپایی» میخائیل گورباچف نشأت می‌گرفت، دیدگاهی که در آن زمان مورد استقبال غرب واقع شده بود.

پوتین هم زمانی به این نگرش نزدیک شده بود؛ او در ۲۰۱۲ نوشت: «روسیه عضو اساسی و جدایی‌ناپذیر اروپای بزرگ و تمدن اروپایی است. شهروندان ما خود را اروپایی می‌دانند». اما حالا این دیدگاه دیگر در کرملین طرفدار ندارد و جایش را به «تمدن اوراسیایی» داده است.

از ۱۹۹۹ که پوتین به قدرت رسید تا ۲۰۲۰ که جو بایدن در آمریکا روی کار آمد، این استراتژی شکست‌های متعددی تجربه کرد، اما در عین حال، پاریس و برلین مشوق آن بوده و زنده نگهش داشتند.

سازمان‌یافته‌ترین تلاش روسیه برای تبیین یک نظم امنیتی جدید در اروپا در دوره ریاست‌جمهوری دیمیتری مدودف از ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ اتفاق افتاد. او با تایید پوتین، پیشنهاد یک معاهده امنیت اروپایی را داد که در آن گسترش ناتو متوقف شده، بی‌طرفی اوکراین و دیگر کشورها تضمین شده و رایزنی‌های برابری میان روسیه و قدرت‌های غربی نهادینه‌سازی شده بود. اما غرب این طرح پیشنهادی را نادیده گرفت.

به نظر می‌رسد هشدار آنگلا مرکل نسبت به «آسیب شدید» به روابط آلمان و روسیه بود که در ۲۰۱۴ پوتین را به توقف پیشروی جدایی‌طلبان تحت حمایت مسکو در دونباس واداشت. در مقابل، مرکل از ارسال سلاح به اوکراین خودداری کرد و فرانسه واسطه عقد قرارداد «مینسک ۲» شد که به موجب آن مالکیت دونباس به اوکراین برمی‌گشت، اما منطقه‌ای خودمختار بود.

در ۲۰۱۶ با روی کار آمدن دونالد ترامپ در آمریکا،‌ امید روسیه برای فاصله گرفتن اروپای غربی از ایالات متحده جانی دوباره گرفت. این موضوع نه از سیاست‌هایی به خصوص در دولت ترامپ،‌ بلکه از خصومتی نشأت گرفت که او در اروپا ایجاد کرد. اما انتخاب بایدن در آمریکا بار دیگر واشنگتن را به کشورهای اروپای غربی نزدیک کرد. درست در همین سال‌ها بود که اوکراین از پذیرش خودمختاری دونباس سر باز زد و غرب هم نتوانست کی‌یف را وادار به این کار کند.

در این میان، رویدادهای دیگری هم در جریان بود که باعث شد پوتین تصمیم به حمله بگیرد: از جمله «همکاری استراتژیک ایالات متحده و اوکراین در نوامبر ۲۰۲۱» که عملا اوکراین را به یک متحد مسلح آمریکا تبدیل می‌کرد و علاوه بر آن، به تهدید و اعمال نیروی نظامی علیه خودمختاری دونباس ادامه می‌داد.

اخیرا آنگلا مرکل و فرانسوا اولاند (رهبران آلمان و فرانسه در ۲۰۱۵) اعتراف کردند که معاهده مینسک ۲ تنها یک نمایش بود که به اوکراین فرصت تقویت قوای نظامی‌اش را داد. این باور همیشگی تندروهای روسیه بوده و به نظر می‌رسد پوتین هم در ۲۴ فوریه ۲۰۲۲ به درستی آن پی برد.

با این حال، پوتین تا آخرین لحظات پیش از حمله سعی کرد امانوئل ماکرون، رئیس‌جمهوری فرانسه را به حمایت از معاهده بی‌طرفی اوکراین و همچنین مذاکره مستقیم با جدایی‌طلبان دونباس وادار کند، تلاشی که حاصلی نداشت. البته که نمی‌توان با قطعیت گفت که اگر پاریس چنین می‌کرد، پوتین به اوکراین حمله نمی‌کرد، اما اختلاف زیادی میان آمریکا و فرانسه ایجاد می‌کرد؛ یعنی ممکن بود آن استراتژی که پیش‌تر از آن سخن گفتیم (ایجاد اختلاف در غرب و توافق با آلمان و فرانسه) در ذهن پوتین دوباره پررنگ شود.

حالا دیگر کار از کار گذشته و ظاهراً پوتین کاملا با تندروهای روسیه هم‌نظر است. او باور دارد که هیچ یک از کشورهای غربی شایسته اعتماد نیست و غرب به کلی دشمن خونی روسیه است. اما پوتین هنوز هم از انتقادات و حملات تندروهای کشورش رهایی نیافته، زیرا حمله به اوکراین با کیفیتی که انتظار می‌رفت انجام نشد و همچنین اتهامات آن‌ها به پوتین مبنی بر کوته‌اندیشانه بودن امیدهایش به نزدیکی به اروپا، جامه حقیقت پوشیده است.

حالا همین تندروها هستند که ممکن است حکومت پوتین را به خطر بیاندازند، نه لیبرال‌های مخالف جنگ. این باعث می‌شود که پوتین تنها به حالتی از صلح تن دهد که در آن روسیه وجهه پیروزمندانه‌ای داشته باشد، دست‌کم در ظاهر امر.

علاوه بر این، اگر تا پیش از این فرانسه و آلمان تا حدی نسبت به روسیه درک متقابل داشتند، امروز با حمله روسیه به اوکراین و خشونت جنگ، این همدلی از بین رفته است. حالا حتی تصور یک نظم امنیتی توافقی هم برای اروپا دشوار است. گرچه تقصیر این امر عمدتا به گردن پوتین و حمله‌اش به اوکراین انداخته می‌شود،‌ اما حقیقت این است که غرب و کشورهای اروپای مرکزی هم تلاش چندانی برای جامه عمل پوشاندن به رویای گورباچف انجام ندادند، رویای خانه مشترک اروپایی.»

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا