اقتصادی

اینجا هیچ چیز اصل نیست

جریان دستبندها بلافاصله از ورودی بازار چشم را کور می کند. انگار رنگ های زرد و سفید روشن به در و دیوار هر مغازه پاشیده شده بود. وارد بازار سلطان که می شوید، خود را در میان دختر و پسرهایی می بینید که در چشمانشان گردنبند و انگشترهای پر زرق و برق دارند.

به گزارش مجله تفریحی زیباروز، روزنامه «ایران» در ادامه نوشت: اینجا هیچ چیز اصیل نیست و اصلی ترین هدف ممکن سرکوب تقلید زیمبابوه است. از گوشواره و دستبند گرفته تا مو و غیره، چند نفر عکس های تلفن همراه خود را ورق می زنند تا گردنبند و دستبند طلایی را که دیده اند پیدا کنند. فروشنده ها اجناس را در ویترین نشان می دهند و قیمت عمده و خرده فروشی را می گویند. طبقه دوم بازار به خودی خود دنیایی دیدنی است. بدلیجاتی که با یک گوشی به فروش می رسند و فروشندگانی که قیمت مشتری را در سایت های مجازی تعیین می کنند. یک کافه کوچک و قدیمی در انتهای بازار نیز مسافرخانه ای برای فروشندگانی است که برای ناهار جمع می شوند، جایی که هر دو سینی های غذا و فضای اینترنت را به اشتراک می گذارند و فروش را به غذا و اوقات فراغت مرتبط می کند.

“اگر طلا داشتم، ترجیح می دادم از بدلیجات استفاده کنم. از روح مردی که بالاتر نیست. “وقتی در روز روشن تحقیر می شوم، چرا گردنبند طلا به گردنم ببندم؟” این را زن جوانی می گوید که با وسواس، گردنبندهای مختلف را دور میز پهن می کند و سعی می کند او را زمین بزند. او پس از انتشار تصاویری از سرقت جواهرات و جواهرات خود توسط سارقان و تهدید زنان و دختران، تصمیم گرفت بیشتر مراقب خود باشد: «اگر به خرید یا تجارت بروم، جواهرات را با خود نمی برم. یکی از همسایه ها به من پیشنهاد داد که گردنبند و دستبند طلا را عوض کنم تا اگر روزی دزدی مرا گرفت با دو دست تقدیم کنم، البته وقتی به اینجا آمدم آنقدر جذب این بدلیجات شدم که خواستم بخرم. تعدادی گردنبند و گوشواره برای سرگرمی.»

مشتریانی از سراسر ایران دارد. برخی سوغاتی دارند و برخی مغازه هایی دارند که سنگریزه می فروشند. هر چیزی که می بینید از چین می آید. این فروشنده جوان از بدلیجات در مغازه خود می گوید و معتقد است حفظ قیمت تمام این اقلام به صورت عمده و تکی یک هنر است: «قیمت بدلیجات به مدل، نگین و برند بستگی دارد. چند این چند مدلی که می بینید هندی هستند البته تولید داخلی هم داریم ولی چون قیمت قالب بالاست معمولا هزینه ای برای ساخت ندارد. مثلا نقوش هندی کیفیت بالایی دارد و رنگ زرد آن از بین نمی رود. بسته کامل این دستبندها 11 عدد و هر دستبند 65000 تومان می باشد. این مدل هم چینی است و این ایرانی که از 28000 تومان شروع می شود به بالا…

موبایلش را بالا و پایین می کند تا قبض خرید سنگریزه از چین را به من نشان دهد. وی گفت: بسیاری از این سنگریزه ها به اروپا و کشورهای آسیایی صادر می شود. ما آنها را در بسته بندی می خریم و هزینه تحویل به ازای هر کیلوگرم را می پردازیم، اما مردم فکر می کنند ما کالا را به ازای هر کیلوگرم می خریم. مثلا برای بستن دستبند باید کیلویی 250 هزار تومان به کشتی باری بپردازیم که آن را به ایران و تهران تحویل دهد. از زمانی که کرونا آمده، وضعیت ما چندان تعریف نشده است. اکنون یکی از پنج فروشگاه را دارد. افرادی که اینجا می بینید اغلب فقط قیمت می پرسند و مشتری نیستند. قبل از کرونا آنقدر شلوغ بود که مجبور شدیم برای گذران زندگی به طبقه بالا برویم. الان هم کسانی که خیلی دوست دارند به مهمانی بروند با اشتیاق بدلیجات می خرند. برای هر مهمانی یک ست بدلیجات می خرند و دوباره عوض می کنند تا تکراری نشود.
اکثر این فروشگاه ها عمده فروش هستند و مشتریان ما بیشتر از شهرستان ها برای فروشگاه های خود از ما خرید می کنند. هر کالا را بین 20 تا 30 درصد می کشند و می فروشند. ما معمولا مشتریان عمده فروشی را می شناسیم و آنها در واقع مشتریان دائمی هستند. ما مهمانان عروسی هم داریم که طلا و جواهرات خود را می فروشند و همان خدمات را از ما می خرند.»

آقا من چطوری از اینجا برم بازار کفش؟ “من چه گناهی دارم که فروشگاه هایم بسته شده اند؟” از من بپرس، مثل کیوسک هایی که در برخی پارک ها برپا می کنند و روی آن نوشته می شود. «از صبح تا شام هزار نفر را خطاب می کنم… برو سر بازار سمت راست مسجد و برو به بازار کفاش».

مصطفی 10 سال است که تمرین بدلیجات می کند. او می گوید که به دلیل تنوع زیاد و زرق و برق جالب، معمولا برای خیلی ها جذاب است: «شما الان 100 مدل کالا را در فروشگاه می بینید. قیمت عمده و خرده متفاوت است. 80 درصد مشتریان ما از شهر هستند. بازار سنگریزه در شهر نسبت به تهران موفق تر است. مثلا این نیم ست 700 هزار تومان است. نقره سه میلیون تومان و اگر طلا باشد بیش از 20 میلیون تومان می ارزد. من 10 سال است که کار می کنم و نمی توانم سرویس طلا بخرم. در حال حاضر یک زن و شوهر در شهری که درآمد زیادی ندارند معمولاً از همان خدمات مبادله ای برای مراسم عروسی استفاده می کنند. خیلی هم خوبه و مشکلی نداره. دستبند، گردنبند، گوشواره و دستبند پرفروش ترین بدلیجات هستند. انصافا همه این کالاها هم به صورت قاچاق وارد کشور می شود. «قبلاً از چین به صورت قانونی وارد می شد و یک هفته به ما تحویل می دادند و الان قاچاق می شود و چهار ماه طول می کشد.

دیگر خبری از کلاه گیس های رنگارنگی نیست که روزی جلوی مغازه آویزان می شد. به نظر می رسد بازار کلاه در حال رونق است. این را زن جوانی که از غرب تهران برای یافتن کلاه به بازار آمده است می گوید. فروشنده به گوشه مغازه اشاره می کند و می گوید ما فقط چند مدل داریم. زن نگاهش را برگرداند و برگشت. فروشنده می خندد و می گوید: خدا را شکر هیچکس به کلاه نیاز ندارد. تا چند سال پیش همه فروشگاه های این دسته کلاه داشتند. سفارش دهندگان این کلاه بیشتر زنان و دخترانی در دهه 50 و 60 بودند که به دلیل مشکلات پوستی دچار ریزش مو شده بودند، اما به نظر می رسد نسل دهه 70 و 80 بیشتر به پوست و موی خود اهمیت می دهد و به کلاه کمتری نیاز دارد. آنقدر از روغن کتیرا و نارگیل استفاده کردم که موهایم را از دست دادم. وقتی کلاهم پایین بود سنگریزه ها را عوض کردم. بازار آنلاین سنگریزه از زمان ورود کرونا داغ بوده است. اکنون بسیاری از همکاران ما اجناس خود را در اینستاگرام می فروشند. خریدار سفارش می دهد و ما به هر شهری ارسال می کنیم. کالاهای ما فولاد است. کوپر، برنج و ورشو چندین سال است که مد شده اند. برخی از مشتریان برای حفظ امنیت خود سنگریزه می خرند. دزدانی در خیابان ها هستند که تهدید به سرقت طلا و جواهرات زنان می کنند. خریدار سعی می کند یک گردنبند، گوشواره یا دستبند طلا بخرد تا در صورت سرقت حداقل 300 هزار تومان ضرر کند، البته بسیاری از خانم ها در کشورهای اروپایی فقط از بدلیجات برای دکوراسیون خود استفاده می کنند. به همین دلیل است که بیشتر بدلیجات از چین به اروپا صادر می شود. برای بسیاری از زنان اروپایی، حتی آنهایی که وضعیت مالی خوبی دارند، اهمیتی نمی دهند که از جواهرات استفاده می کنند یا تغییر می دهند. معمولاً پولی که آنها می خواهند برای جواهرات بپردازند در جای دیگری سرمایه گذاری می شود زیرا قیمت طلا در آن کشورها متفاوت نیست.

دست هم می گیرند. به نظر می رسد انتخاب آنها کمی سخت شده است. آنها لباس مدرسه می پوشند و بلافاصله از مدرسه به بازار آمدند. یکی از آنها گوشواره را به دوستش نشان می دهد و می گوید به نظر شما این را برای تولد مینو بدهیم؟ فروشنده با علامت تایید یکی از دوستان جعبه را از ویترین بیرون آورده و به آنها می دهد. لحظه خداحافظی هر دو با صدای بلند که فروشنده می شنود می گویند: «اینجا برای ما مثل بهشت ​​است. “کاش این همه سنگریزه برای ما بود.”

انتهای پیام/

دکمه بازگشت به بالا